شهد شعر
چادرم بال منست
پر پرواز منست
چادرم بال منست
پر پرواز منست
دفتری وارونهکاغذی خط خورده
می نویسم شعری
خسته و افسرده
“علی ای همای رحمت"تو مرا به آسمان بر
نظری به این گدا کن
برِ حوض کوثر آور
به خرابه ام گذر کن
دل من خراب گشته
نظری به این گدا کن
نفسم تمام گشته
“علی ای همای رحمت
تو چه آیتی خدا را”
که به مهر تو بگویم
ختم ذکر یاعلی را
علی ای همای رحمت
پرو بالِ من شکسته
نظری به این گدا کن
درِ خانه ات نشسته
ای که تو شمس ولایی
دست و پایم همه بسته
نظری به این گدا کن
از همه رسته و خسته
دلِ مرده ام صفا ده
تو به جان من وفا ده
نظری به این گدا کن
و به بالِ من بقا ده
چه بی ثمر دست و پا می زنم.
مرگ می دود.
تنهایی می تند.
فرو میروم خاموش.
می درد کابوس از درون روح مرا می مکد غم بی هوا خون مرا می زند دنیا تن بی صاحبم را می درد هر دم تن پژمرده ام را